ناهید محمدی
روانشناس تربیتی
با اعلام خبر کشته شدن «رومینا» دختر چهارده سالهی تالشی، موجی از واکنشهای متفاوت در شبکههای اجتماعی شکل گرفت. ما شاهد تحلیلهای جامعه شناختی و حقوقی قابل تاًملی بودیم که هریک از زاویهای متفاوت مسئله را مورد کاوش و بررسی قرار دادند. همچنین واکنشها نشان از این داشت که افکار عمومی از شوک این خبر، بشدت متأثر شدند.
هدف اصلی این یادداشت، پرداختن به این موضوع با رویکرد روانشناسی تحولی است.
رفتار و کنش هر فرد محصول عوامل بیرونی و درونی است. عوامل بیرونی مانند محیطی که فرد در آن رشد میکند؛ وضعیت اقتصادی و طبقه اجتماعی که به آن تعلق دارد و همچنین، سنت و فرهنگی که طی دورهای از زندگی افراد، بوسیله نسلهای قبل و بعد، حفظ و انتقال مییابد.
عوامل درونی نیز مانند؛ ژنتیک، غدد و هورمون ها، که در هر سنی متفاوت عمل میکنند و اثرات متفاوتی بر مغز میگذارند.
با در نظر گرفتن سن(۱۳ – ۱۴)؛ و با توجه به اینکه در هر دورهای به دلیل ترشح غدد و تغییرات هورمونی و رشد مغز، ما شاهد تحولات روانی در فرد هستیم. وقتی از منظر روانشناختی به مسئله میپردازیم، متوجه میشویم که بخشی از این رفتار، میتواند رفتاری طبیعی و قابل پیش بینی در دوران بلوغ هر نوجوان باشد.
بلوغ، دورهای مابین کودکی و بزرگسالی است که تغییرات ایجاد شده در مغز و غدد بدن، باعث تغییرات جسمانی، روانی و رفتاری در فرد میشود.
بلوغ با شکل گیری غرایز جنسی، تغییرات فیزیولوژیکی و… اتفاق میافتد که نشانگر آغاز زندگی جنسی، هم میتواند باشد.
«موریس دبس»، از روانشناسان رشد، دو دوره را در تحولات نوجوانی مشخص کرده است:
دوره اول، که با طغیان و سرکشی علیه خانواده و به طور کلی قدرت بزرگسالان آشکار میشود. طی این دوره، نوجوان با نفی و طرد ارزشها و با نشان دادن تعارض و پرخاشجویی و با یک نوع جلوهگری و خودنمایی، می خواهد موجودیت خود را به اثبات برساند.
در دوره دوم، این تحولات و طغیانها شکل میگیرند و مقدمه نظم و ترتیب بعدی میشوند. به همین طریق نیز از حدود ۱۶ سالگی به بعد، زمان تعمق و تفکر و پرورانیدن وجود درونی فرا میرسد. به عبارتی، خودنگری در این هنـگام شـدت بیـشتـری پیـدا میکند.
در آغاز دوره نوجوانی، دختر به دنبال اعتبار بیرونی برای امیدها و رویاهای عمیق خود، به عنوان یک زن میباشد. اما وقتی آنچه را میخواهد پیدا نمیکند، طبیعتاً خشمگین، هراسناک و یا نومید میشود. این یکی از دلایل «انقلاب جوانی» و یک پیامد طبیعی است. آرزوها و خواستههای نامحدود دختر به صورت آشکارا و سریع، تبدیل به محدودیتها میشود؛ و به دلیل عدم رشد کافی مغز در این سن، نوجوان نمیتواند سختیها را تحمل کند و بهطور منطقی با واقعیتها، مسئولیتها و فشارهای بزرگسالی مواجه گردد.
بنابراین اگر به عواطف و هیجانات دختر اعتبار داده نشود و در مسیر صحیح هدایت نگردد، ممکن است نومیدی، خشم و اضطراب ایجاد شده، باعث به وجود آمدن افسردگی، بدخلقی، رفتارهای خود تخریبی و دشمنی نسبت به والدین و دوستان گردد.
شناختن و داشتن آگاهیهای لازم از دوران بلوغ از سوی والدین و همچنین آگاهی خود نوجوان از تغییرات بدنی و روانی خود، میتواند برای درک بهتر و همچنین سپری کردن این مرحله بحرانی از رشد، با کمترین آسیبهای روانی، موًثر باشد و والدین را در تحمل سرکشی و طغیان نوجوان، یاری دهد.
از دیدگاه روانشناسی تحولی، مرحلهی دیگری از زندگی بین ۳۵ تا ۵۵ سالگی آغاز میشود که مرحله پختگی است. هدف این مرحله، آموزش و هدایت نسل بعدی است و ممکن است از خانواده هم فراتر رفته و نسل های آینده و نوع جامعه ای را که در آن زندگی خواهند کرد را در برگیرد. این دوره، گذار به میانسالی، دورهٔ تغییرات ناگهانی و چیزی شبیه «نوجوانی دوم» است. در این دوران، اهداف زندگی مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرند و بار دیگر پرسشهائی مانند «من کیستم؟» و «مقصدم کجاست؟» اهمیت خاصی پیدا میکند.
دورهای از زندگی که تمرکز فرد بر خانواده، شغل و مسئولیت است و فرد به مسیری که از گذشته تا به اینجای زندگی پیموده را بازنگری میکند.
در این بازنگری، احساس موفقیت در مسیر طی شده زندگی، باعث حس رضایت و یا عدم احساس موفقیت، حس ناکامی را به او میدهد.
فرد برای ورود به مرحله جدید زندگی از توجه بیرونی به توجه درونی خود تمایل پیدا میکند.
پدر رومینا در این مرحله بحرانی از زندگی، با ارزشها، باورها و معیارهای فرهنگی خود دست به ارزیابی میزند. او در این میان، فرزند طغیانگر و عاصی را در منافات با انتظارات خود در رسیدن به اهداف مهمش در زندگی، در مییابد. این نارضایی و بحران، میتواند باعث بروز خشم و عصیان و یا افسردگی گردد.
هر دورهای از زندگی انسان دارای ویژگی های خاصی است که با شناخت خود و آگاهیهای لازم روانشناختی، میتواند در حل بحران هایی که ممکن است فرد با آن دست به گریبان شود، یاری دهنده باشد. همچنین شناخت صحیح این تغییرات در روابط عاطفی، خانوادگی و اجتماعی مانع بسیاری از آسیبها میگردد. بدون شک آموزش های روانشناختی از طریق متخصصان این علوم به کاهش و پیشگیری از صدمات روانی کمک کننده خواهد بود.
منبع: مطالعات راهبردی زنان شماره ۴۱