علیرضا براری، دکتری جامعه شناسی بررسی مسائل اجتماعی
شهر بهعنوان یک فضا، فضایی اجتماعی است. درواقع شهر فقط جایی نیست که در آن حملونقل صورت میگیرد، یا در آن ساختمان ساخته میشود، بلکه مکانی است که شهروندان بتوانند خودِ خویش را محقق سازند. در عصر و زمان حاضر که شهر جایگاه و موقعیتی خاص در نوع و شیوهی معیشت و زندگی در سطح خرد و کلان خود یافته است و به نوعی، گریز از شهر و شهرنشینی، اجتناب ناپذیر شده است و هر روز بیشتر توسعه و پیشرفت مییابد، همین امر نوع جدیدی از فضای کنش را رقم زده است و فرم تازهای و متفاوتی به قالب محتواهای کنش داده است. لوفور در نظریاتش مطرح میکند، همانگونه که سرمایهداری مدرن، زندگی روزمره را در تمام ابعاد فردی و جمعی، تحت تاثیر خود درآورده است، فضای اجتماعی را هم که در شهرها، تحت انقیاد تکنولوژی و تکنیک اند، تصرف کرده است و آن را مدیریت و کنترل میکند.
لوفور بیان میکند که فضا را میتوان چیزی که برای تسهیل نیازها و ضرورتهای سرمایهداری، یعنی نظم بخشی و مطلوب اخلاقی شهری و جامعه، در راستای تامین انباشت ارزش اضافی تولید یا آفریده، سازماندهی و تنظیم میشود، دانست. بنابراین پرکتیسهای فضایی معنایشان را فقط به واسطه چگونگی عملکرد ساختار و سازماندهی امر اجتماعی از زندگی اجتماعی به دست میآورند. یعنی این پرکتیسهای فضایی در چارچوب روابط اجتماعی خاص، مانند روابط طبقاتی، جنسیتی، کامیونیتی، قومیتی، نژادی و… معنا مییابد که خود این روابط اجتماعی از لحاظ تاریخی، خاصاند(ژلینتس،۲۰۰۷).
فضای اجتماعی، فرآورده و تولید اجتماعی است( ژلینتس،۲۰۰۷). به این مفهوم که در هر جامعهای، فضا، متاثر از نوع شیوهی تولید هر جامعه است و بسته به نوع شیوهی تولید، میتوان فضاهای مختلفی را در هر جامعهای متصور بود. شیوهی تولید هر جامعهای هم متاثر از تاریخ و جغرافیای آن جامعه است و عامل سنت و دین و ایدئولوژی حاکم بر تاریخ و جغرافیای یک سرزمین، بسیار در ساختیابی فضا و مخصوصا فضای جنسیتی در اجتماع شهری موثر است. لوفور در کتاب تولید فضا، استدلال میکند الگوهای فضایی، ثابت و مطلق نیستند بلکه توسط سیستمهای اجتماعی- اقتصادی مسلط و افرادی که قدرت سیاسی دارند، شکل گرفتهاند. در واقع مردان بهطور سنتی قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتری دارند و فضاها را بر اساس نیازهایشان نظم و نسق میدهند. به همین سبب زنان در نتیجهی تأثیر این نیروهای مسلط دچار محرومیت و نابرابری فضایی در شهرها شدهاند.
فضا، چه درجوامعی که سرمایه داری در آن حاکم است و چه جوامعی که نظام ایدئولوژیک دارند، به ابزاری سیاسی برای دولت تبدیل میشوند. دولت فضا را به شیوهای به کار میگیرد که کنترلش بر مکانها و پرکتیسها و کنشها را همگن، تفکیک شده و قابل رصد کند. دولت و سرمایه داری، هژمونی خود را به واسطهی کنترل ساختار و سیستم، مداخله در آن و هدایت آن در فضاهای عمدتا شهری، تضمین میکنند. یکی از مهمترین فضاهای برساخته شدهای که در جامعهی ما، برای دولت و ایدئولوژی حاکم، کنترل آن اهمیت بسزایی دارد، تفکیک و جدا افتادگی فضای جنسیتی دو جنس در سطح فردی و جمعی در نوع رابطه است که با تمام ابزارهای تحت اختیار خود از جمله زور و با طرح قوانین کنترلی روابط و بدن و با آموزشها و القائات رسانهای، در پی هنجارمند کردن این تفکیک و کنترل و نظارت بر آن در اجتماع است. به باور لوفور، بدن، در مرکز فضا و دیسکورس قدرت قرار دارد.
حوزهی عمومی، مهمترین بخش شهرهای ما در عصر مدرن است. فضایی است که در آن مهمترین تعاملات در آن شکل میگیرد. فضایی که بسیار تحت تاثیر فضای جنسیتی حاکم بر اجتماع جامعه است و واقعیت زندگی روزمره ما را فرم میبخشد. اگر چه حوزهی عمومی را برای هر دو جنس در سطح برابر برای تعامل در نظر گرفتهاند و پیشفرض جنسیتی برای آن مفروض نگرفتهاند اما مشخصا در جامعهی ما، عرصهی عمومی بسیار تحت تاثیر تبعیض فضای جنسیتی قرار دارد و برخی از فضاهای عمومی برای زنان است و برخی دیگر تنها برای مردان و برای جنس دیگر نامناسب است.
در این معنی، جنسیت رابطهای اجتماعی است. مفهوم و معنی جنسیت و روابط جنسیتی در طول تاریخ و در فضاهای مختلف، ثابت نیست. براساس نظریهی تولید فضا، شیوهی تولید فضا در هر جامعهای متفاوت و خاص آن جامعه است. از اینرو شیوهی تولید فضای جنسیتی نیز در هر جامعهای متفاوت است. اساسا در دنیای کهن و پیشا مدرن، مفهومی به نام زن و مرد مبتنی بر نقش اجتماعی وجود نداشته است. چه در دوره پدرسالاری و چه در دوران مادرسالاری، چیزی بهعنوان تناقض یا تعارض بین زن و مرد وجود نداشت و زن و مرد در یک وحدتی با هم در اجتماع زیست میکردند و تفکری مبنی بر اینکه زن و مرد یکدیگر را کامل میکنند، وجود داشت. اما بعد محقق شدن تفکر مدرن و انقلابات صنعتی در شهر، تفکر وحدت زن و مرد از هم گسست و فاصله بین آن ایجاد شد. انقلابها و جنبشهایی که شکل گرفت همه متعلق به دوران مدرناند که ناشی از این فاصلهگیری است که در تمدن غرب شکل گرفت و تا امروز هم پابرجاست و جنبش زنان هم نشانگر از بین رفتن همان وحدت و یکپارچگی و ایجاد شکاف است. اگر امروز مسالهای به نام جنسیت طرح میشود و از طرف دیگر، مدرنیته اساسا بهواسطه شهر، ادراک و تجربه میشود، در همین شهر است که مقوله جنسیت پیش میآید که به همان مساله فاصلهگیری برمیگردد.
فضاهای مختلف در هر اجتماع و جامعهای میتواند تاثیر زیادی در کنترل و مدیریت خودِ افراد در سطح فردی و جمعی در نوع ابراز خود (self) به وجود بیاورد. زنان در جامعهی ما به واسطهی وجود مکانهایی خاص به مانند کافیشاپها در شهر، موقعیت و فضای تازه و مناسبی را برای ابراز خود (self) یافتهاند. از این لحاظ کافی شاپها فضای عملی و نو و تجربهای جدید از مواجهه با خود (self) زنانه را در اختیارشان قرار داده است.
کافیشاپ، شکلی مدرن از صورت پاتوق است که در جهان مدرن در کلان شهرها ظهور یافته است. کافیشاپها و در کلیت، پاتوق را می توان در کلان شهرهای مدرن، فضایی برای گفتگو وکنشگری آزاد بین دو جنس(زن و مرد)، فارغ از نهادهایی همچون دولت، مدرسه، خانواده، پلیس، نهادهای امنیتی و مذهبی و دانشگاه دانست. کافیشاپ و فضای کافیشاپی، به نوعی مکان یا پاتوق یا نهاد بی ساختاری است موازی در برابر نهادها و پاتوقهای رسمی حاکم و مسلط تا دو جنس بتوانند فارغ از فرمت رسمی بر رابطهی آنان، با یکدیگر به گفتگو بپردازند و از هر آنچه در بیرون ازفضای کافیشاپ، غالبا نمیتوانند را در فضای کافیشاپ جبران کنند و این نیاز و خلا را به ارضا برسانند و خودِ ( self ) خود را بیابند. با این وصف میتوان گفت که کافیشاپ در کلیت، فضایی است که کنشگران دو جنس میتوانند رابطه و گفتگویی فارغ از هژمونی فرهنگ نهادهای مسلط داشته باشند، دانست.
در کلان شهرهای مدرن امروز، بین حیات ذهنی کنشگران کلان شهرها با حیات عینی فضای شهری، به دلیل ابزارها و تکنیکها و در کل به دلیل روح حاکم تفکر سرمایهداری و مدرن بر فضای شهری و کنشی، فاصلهی زیادی بین حیات ذهنی و عینی کنشگران به وجود آمده است که به واسطهی کنترل، اعمال مدیریت و هدایت نهادها و فرهنگ مسلط و رسمی، صورت میگیرد و موجب میشود که افراد برای دمی آساییدن و فارغ بالی از فرهنگ و گفتمان غالب، فضایی را در دل فضای مسلط به صورت موازی تولید کنند تا بتوانند دمی، حیات ذهنی و عینی جدا افتادهی خود را در کلانشهرها و حتی در شهرهای کوچک، به دست بیاورند و خود را به اقناع و ارضاء برسانند و راهی باشد برای فرار و مبارزه به صورت نمادین و پنهان با آنچیزی که بر آنها تسلط دارد واعمال قدرت میکند.
فضای حاکم بر جنسیت و گفتمان جنسیت در خاورمیانه و ایران به فرمی است کاملا مردانه و مردسالارانهی تاریخمند که هنوز هم بر کنش دو جنس غالب و مسلط است. فضای جنسیت مردسالارانه حاکم مشخص میکند که زنان چگونه و با چه کسی ازدواج کنند، چند فرزند به دنیا بیاورند، چگونه لباس بپوشند، چه زمانی به بیرون بروند، چه غذایی طبخ کنند و بسیار چگونگیهای متعدد که برای زنان، مردان یا به مفهومی درست تر، فرهنگ مسلط مردانه و فضای جنسیتی مردانه، حکم کنند. این روح حاکم و مسلط بر فضای جنسیتی فرهنگ ما، همچنان حضور دارد و اعمال قدرت میکند اما اندکی از شدت این اعمال قدرت به واسطه مدرنیته و ورود ابزارهای مدرن در ایران و بالا رفتن سطح تحصیلات و نالج مردم، کاسته شده است. به واسطهی مدرنیته و تغییر فهم نالجی افراد در جامعهی ما منجر به این شد که نظام معرفتی سنتی غالب و مسلط ما دستخوش تغییر گردد و تا حدی از تسلط نظام معرفتی مسلط بر جامعه و نوع کنشگری دوجنس در سطح فردی و جمعی و خانوادگی بکاهد و سویهای مدرنتر و عرفیتر به خود بگیرد. با تغییر اندک نظام معرفتی اقلیت یا بخشی از جامعهی شهری ایرانی، شهر و کلان شهرها اندک اندک از فضای مردانهی شهری، چهرهای زنانهتری به خودگرفتند. کافهها یکی از آن مکانهایی هستند در کنار بازار و خیابان، که فرم قهوه خانهای خود را به صورت زنانهی کافی شاپی دادهاند به این مفهوم که جنسیت در فضای کافیشاپی، به عنوان محیط عمومی، خود را بیش از هر مکانی درشهر، ظاهر میسازد.
کافی شاپ ها با نوع چینش خاص صندلیها و میزها و دکور فضای کافیشاپ که آن را جذاب ساخته است، فرصتی است تا دو جنس، بار دیگر، جنسیت و خودِ ( self ) از دست رفتهی خود را در فرهنگ بستهی به شدت کنترل شدهی مسلط، به یاد بیاورد و میل به دیگری را که از نیازهای اصلی و بنیادی و غیرقابل حذف آدمی است، بازتولید کنند.
کافیشاپها و کافهها به عنوان پاتوق مدرن در کلانشهرها، همچون هر مکان دیگری، گفتمان یا نظام معنایی مختص به خود را دارند و میآفرینند و بر سوژه تحمیل میکنند. این نظام معنایی، خالق رفتارها و کنشهایی است که در کنار یکدیگر و در مکانی خاص و مشخص مثل کافه، کلیتی را میسازد که در تعارض کامل با فرهنگ و گفتمان غالب است و نوعی اعتراض بیانی و کنشی بدون متوسل شدن به زور با فرهنگ و نهادهای اعمال کننده و کنترل کننده در جامعه است. بدون شک، کافی شاپ ها و کافه ها، مکانهایی هستند برای شکل گیری پاتوقها وپاتوقها امکانهایی هستند برای مقاومت در برابردستگاه تبلیغات یک سویه.
پاتوقها، با تولید و بازتولید مداوم میدان گفتگویی عمومی میان دو جنس، هم بیرون از سلطهی مردسالارانه و پدرانه در جامعهی ما عمل میکند و هم فارغ از نظام معنایی و کنشی و عینی دولت و نهاد حاکم، صورتبندی و تعریف میشود. در پاتوقها یا کافهها، زبان رسمیای که در مدرسه، دانشگاه، رسانههای جمعی، تبلیغ و ترویج و آموخته میشود، شکسته و عبارات و کلمات و جملاتی خارج از گفتمان و فرهنگ رسمی به خدمت گرفته میشود. امر مقدس، همچون یک کالبد درفضای کافیشاپ، دست انداخته میشود و کالبدی عرفی و نمادین را جایگزین موقتی آن میکند تا بدن و روان تحت فشار خود را مجال قدرت نمایی و فارغ بالی و آسودگی دهد. پاتوقها و کافیشاپها در واقع لحظات تکرارپذیر و کوتاهی هستند در درون ساختار رسمی که کنشگران با وجود ساختار رسمی، بتوانند فشارهای ساختار را بر بدن و روان و گفتمان در سطح عین و ذهن، قابل تحملتر کنند و تا بتوانند از دست رفتههای ممنوع شده توسط ساختار کنترل کنندهی مسلط را به فرمی اعتراضی بازیابند و نیازهای احساسی در سطح عین و ذهن خود را ارضاء کنند.
سوالی که همچنان پیداست این است که زنان در این بازشناسی و بازتولید خودِ (self ) خود در فضاهای مختلف به مانند کافیشاپها و پاتوقها، چه تجربههایی را بدست آوردهاند و این تجربه چه شناختی از خود (self ) به آنها داده است؟ میل به بازیابی هویت زنانه و بازتولید خودِ زنانه برای زنان جامعهی ما چه نوع مشکلات و آسیبها و معضلات جدیدی را رقم میزند؟ زنان چگونه در برابر این معضلات و آسیبهای نوپدید، مقاومت می کنند؟
ژیلنیتس، آندژی .(۱۳۹۶). فضا و نظریه اجتماعی. ترجمه آیدین ترکمه. تهران. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.